جدول جو
جدول جو

معنی رستم زال - جستجوی لغت در جدول جو

رستم زال(رُ تَ مِ)
رستم پسر زال. رستم پسر زال نوۀ سام. پهلوان نامی داستان باستانی ایران:
اگر بدیدی حاتم ترا بروز سخا
وگر بدیدی رستم ترا بروز قتال
ز جود نام نبردی هگرز حاتم طی
ز حرب نام نجستی هگرز رستم زال.
قطران تبریزی.
و فریفتن از مشاهدۀ این حال که رستم زال را امثال آن میسر نبود تعجب نمودند. (تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 173). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 2 ص 791 و لباب الالباب فهرست ج 1 و تاریخ کرد ص 117 و 120 و تاریخ افضل ص 15، 73 و 81، و رستم و رستم دستان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رُ تَ کَ)
قصبه ای از دهستان قره طقان بخش بهشهر شهرستان ساری. سکنه 4500 تن. آب آن از قنات. زیارتگاه از آثار قدیم دارد. محصولات آنجا برنج و غلات و پنبه و صیفی و ابریشم و مرکبات. ایستگاه راه آهن بنام رستم کلا در دوهزارگزی این قصبه واقعست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
دهی از دهستان سربند بالا ازبخش سربند شهرستان اراک. سکنۀ آن 188 تن. آب آن ازقنات و چشمه. محصولات آنجا غلات و بنشن و پنبه. صنایعدستی قالیچه بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
یا رستم بن جهانگیر یا رستم خان بن جهانگیر. از امرای لر کوچک، که سمت للگی یکی از دختران شاه طهماسب را با حکومت لرستان داشته و حیات او از 949 تا 978 هجری قمری بوده است. رجوع به تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 451 و 452 شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ مِ زَ)
همان رستم است که پهلوانی است معروف. (آنندراج) :
میان بتکده استاده و سلیح بچنگ
چو روز جنگ میان مصاف رستم زر.
فرخی.
میران نامدارند این بندگان سلطان
هر یک چو حاتم طی هر یک چو رستم زر.
امیرمعزی (از آنندراج).
یکی به تیر فکندن بسان آرش نیو
یکی به درع دریدن بسان رستم زر.
قطران.
و رجوع به رستم و رستم دستان و رستم زال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رستم دل
تصویر رستم دل
آنکه دارای دل و جرات رستم است پر جرات دلاور
فرهنگ لغت هوشیار